کد مطلب:188935 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:226

هم سخن پرندگان
جابر بن یزید جعفی می گوید در سفر حج به همراه باقر العلوم علیه السلام حركت می كردیم، كه در بیابان پرنده ی قمری بر روی محمل حضرت نشست. من خواستم آن را دور كنم حضرت به من هشدار داد كه وی به ما پناه آورده است. من عرض كردم حاجت وی چیست، امام فرمودند وی می گوید در این كوه ها مدت سه سال است كه جوجه گذاری می كنم. هر سال ماری می آید و جوجه های مرا می بلعد. از من می خواهد كه دعا كنم تا خدای سبحان شر مار را از جوجه هایش كم كند، آن گاه امام دعا نمود و از شر وی در امان شدند.

همچنین اضافه می كند كه به راه خود ادامه دادیم تا این كه امام از شتر خویش پیاده شد، به كنار جاده رفت. در كنار رملستانی قرار گرفت. در



[ صفحه 64]



حالی كه رملها را كنار می زد این دعا را می خواند. خدایا برای ما آب فراهم ساز و ما را پاك گردان، در این هنگام سنگ سفیدی پدیدار شد، امام آن را از جا كند، از جای سنگ آب سفید و زلالی جوشش نمود. از آن آب وضو گرفت و ما از آن آب نوشیدیم.

آن گاه در كنار درخت خرمای خشك قرار گرفت. به درخت رو كرد و فرمود از آن چه خدا در تو خلق نموده به ما اطعام كن، درخت خشك خرما آورد و ما از آن تناول نمودیم. [1] .

همچنین باقر العلوم علیه السلام هنگامی كه صدای صیحه پرندگان را شنید به ابوحمزه فرمود، آیا می فهمی چه می گویند، وی می گوید، خیر. حضرت می فرماید، تسبیح خدا می كنند و از خدا روزی خویش را می خواهند. [2] این همان حقیقتی است كه امام از آن پرده برمی دارد، كه آنان هم سخن پرندگان هستند؛ نطق آنان را می فهمند، انا علمنا منطق الطیر [3] این ها نمونه هایی از توانمندی تكوینی عترت می باشد، كه باذن الله در نظام هستی تصرف می نماید.


[1] بحار، ج 46، ص 248.

[2] مناقب، ج 4، ص 200.

[3] همان، بحار، ج 46، ص 294.